دیشب واسش نوشتم 

فرزانه دلش گرفته

فرزانه حس میکنه دیگه هیچوقت قرار نیست خوشحال باشه

فرزانه میخواد الان تو اون قطار باشه 

فرزانه یه ذره ام خسته اس

فرزانه داره گریه میکنه

فرزانه دلش بغل میخواد

سین نزد

صبح نوشتم

مهتاب همیشه دیر میبینه این چیزارو

بعد همه ی پیامامو پاک کردم

ده دیقه بعدش پیام داد که رسیده و از این حرفا

حتی اگه واقعا نخونده باشه هیچکدومشو، حالا حالاها نمیتونم مثل آدم باهاش حرف بزنم

چون فرزانه خیلی بیشتر از یکم خسته اس.


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها